اما  ذوق شعری امروز !

که بر مطلب آقای باقری نیز کامنت گذاشتم و به یا داشت امروز م اضافه می کنم

آب را گل نکنیم

زانکه  این موهبت ذات اله

چرخه اش معماری است

از بخار و ابرها  از نزول قطرات باران

خاک حاصلخیزاین دشت و دمن

از وجود جنگل ،از وجود مرتع

 زیر یک پوشش برگ های لطیف

لطف آن ذات اله به درختان برسد

برود در دل اعماق  زمین

تا که سیراب کند چشمه جوشانی را

آری این آب روان  و جاری

چرخه اش معماری است

یاد  آن  آب فراوان و زلال کارون

یاد آن رود سفید گیلان

هر دو از نای نفس افتادند

مرد صحرا و دشت

مردم برزن و کوه

روستایی ، شهری

کارمند ، بازاری

فکر کن دخترکی زیبا روی

دست و رویش شوید

یا که  نان درویش 

یا که  آلوده  تنی

پاک باید شود  از آب زلال

قدحت را پر کن

لقمه نانی که سهراب  اشارت بنمود

پای این خشکه چنار تهران

به امانت بگذار

روزگارت سخت است

و تورا محتاجی